بازم مهر ماه شد و بازم کلاسامون شروع شد... خونمونم که هنوز نتمومیده، مستاجرمون اومده ،خودمونم سخت مشغول کارای خونه ایم...عزیز دل مامان! ممنونم که پا به پای مامان داری مشکلاتو پشت سر میذاری... ممنونم مامانم... هر روز صب میریم سر کلاسا، برمیگردیم به کارگر بناهامون سر میزنیم، میریم خونه خاله گیسو اینا نهار میخوریم بعدش بابایی از مدرسه میاد دنبالمون که بریم سراغ کارا... بابا وحیدم شدیدا اذیت شده تو این مدت مامان جان، باز ما یه جایی برا استراحت داریم اما بابای بیچاره اونم نداره، آخه خونه خاله اینام یکم معذبه... خیلی دلم به حالش میسوزه... تو این مدت به خاله گیسو هم حسابی زحمت دادیم، کلی شرمندمون کرده، خاله جون! پاستیلم برات بوس میفرسته وتشکر میکنه...